شعری برای شما محمد(ع)
حرف دلمان را سید حمید برقعی جلوی رهبر انقلاب خوب گفت:
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
بحر آرام دگر باره خروشان شده است ساحل خفته پر از لولو و مرجان شده است
دشمن از وادی قرآن و نماز آمده است لبریز ابرهه از سوی حجاز آمده است
با شماییم شمایی که همه شیطا نیست دین اسلام نه اسلام ابوسفیانیست
با شما ییم که در آتش خود دود شدید فخر کردید که همکاسه نمرود شدید
ننگ دیگر به رخ اصل و نصب ننشانید لکه ننگ به دامان عرب ننشانید
گردباد آتش صحراست بترسید از آن آه این طایفه گیراست بترسید از آن
هان بترسید که دریا به خروش امده است خون این طایفه این بار به جوش آمده است
صبر این طایفه وقتی که به سر می آید دیگر از خرد و کلان معجزه بر می آید
صبر کن سنگ که سجیل شود می فهمید آسمان غرق ابابیل شود می فهمید
پاسخت می دهد این طایفه با خون اینک ذوالفقاری ز نیام آمده بیرون اینک
هان بخوانید که خاقانی از این خط گفته است شعر ایوان مدائن به نصیحت گفته است
هان بترسید که این لشگر بسم الله است هان بترسید که طوفان طبس در راه است
یا محمد تو بگو با غم و ماتم چه کنیم روز خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیم
پاسخ آیینه ها بی تو دمادم سنگ است یا محمد دل این قوم برایت تنگ است
بانگ هیهات حسینی است رسیدن از راه هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله