تولد تنهایی
ای حسن (ع ) نامت را برای همیشه در سینه خویش نگاه می دارم تا تراوش احساساتم رنگ جاودانگی تو را گیرد .تو، آنکه حاتم طایی گدای درت گشته و آسمان و زمین بر کرامتت در حمد . تو را چه غریبانه غریب کردند و تو عاشقانه قریب خدا شدی. آقایم ، مولایم ، چه خوب خداوند تو را در مهمانیش به علی (ع ) و فاطمه بخشید . انگار از روز الست تو را ، مهماندار خداوند بر روی زمین نامیده بودند . آقاجان . تو آن روز ها چقدر غریب بودی و این روزها غریبتر . امروز دیگر تو را نمی شناسند . تنها یادی از صلح تو بر ما مانده است که آن را هم با طعنه نسبت می دهند . آن روز تو تنها با یک معاویه طرف بودی و امروز چقدر معاویه زیاد شده است . آن روز ها بر تنت تیر می زدند و امروز بر اسمت خط می کشند تا حتی دیگر کسی نامت را بر روی فرزندش ننهد . جان جانم کجایی که ما نیازمند سخاوتت هستیم . گرسنگی و دردمندی در دنیا بیداد می کند و دیگر کسی لقمه ای بر دهان ها نمی گزارد . گر چه ، چه خوب که نیستی تا ببینی شیعیانت چه خوب راهت را دنبال می کنند. چه خوب که نیستی تا به خاطر کرمت مورد پوزخند روبه صفتان قرار گیری. آقاجان دلم برایتان تنگ شده است . تو چه مهربان بودی و ما چقدر نیازمند مهربانیت . گمگشته تمامی دردمندان و مستضعفان عالم ، خودت برای پسرت دعا بکن که ما او را هزاران بار غریب تر از تو و همه اولادت رها کرده ایم و چون تو هر لحظه و هر لحظه بر پیکرش تیر می زنیم . آقایم دستانم کوتاه است تا تولدت را با هدیه ای تبریک گویم اما خوب می دانم که که دوست داری چون تو و همه اجدادت و اولادت خدا را دوست داشته باشم و من به تو قول می دهم که تمام سعی خویش را بکار گیرم گرچه همیشه سر افکنده خواهم بود . آقا جان تولدت مبارک.