با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+ايالات متحده آمريکا چون هيچ پشتوانه تاريخي زيبا ندارد تمامي اسطوره هاي يونان را براي خودش مصادره کرده . بد نيست ما هم گاهي به عقب برگرديم و اسطوره هايي هزار بار عظيم تر و نه در زمانهاي گمشده که در همين حوالي را خوب ببينيم تا راهمان را گم نکنيم : چمران ، متوسليان ، همت ، باکري ، خرازي ، پيچک ، زين الدين، بابا نظر ، برونسي ، کريمي ، دستواره ،و..... چقدر اسطوره ، کافيست سري بگردانيد تا گم نشويد
+شعري از سيد حميد رضا برقعه اي :هان بترسيد که اين لشگر بسم الله است...هان بترسيد که طوفان طبس در راه است...يا محمد تو بگو با غم و ماتم چه کنيم...روز خوش بي تو نديديم به عالم چه کنيم...پاسخ آيينه ها بي تو دمادم سنگ است...يامحمد دل اين قوم برايت تنگ است...بانگ هيهات حسيني است رسيدن از راه...هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
+محمد(ص) تو را دوست دارم ، که مهربانيت را اگر بر تمام دنيا عرضه کنيم باز ذره اي از درياي عطوفتت نيست ، تو را دوست دارم ، که صداقت را مقياسي در سنجش نيست ، تو را دوست دارم که خوبيهاي تمام مردمهاي دنيا گوشه اي از بزرگيهاي تو را هم در بر نمي گيرد ، دستان مهربانت را از سر ما بر ندار من و همه عاشقانت دلمان برايت تنگ شده است تو بسيار بزرگتر از آني که مردار هاي متعفن جهان فاني بتوانند در سايه ات ديده شوند
+غرور بيداد مي کند وقتي فرمانبردار آقايي هستيم که تمام جهان براي ستايشش بر مي خيزند. او که يک تنه در برابر تمام ظلم قامت راست کرده و چه خوب آنچه را که بغض شده بود در گلوي ملتها چند لحظه قبل فرياد زد و چقدر کر هستند آناني که نمي شنوند و چقدر کودن کساني که نمي فهمند . اجلاس سران چقدر احساس سبکي کرد با شنيدن اين حرفها.
+در اين غروب دل انگيز پر باران ... که دل ميان ره گشته سرگردان ... کسي براي تو از دردها نمي گويد... کسي براي تو از انتظار ما نمي گويد ... تو را به جان خودت انتظار کافي نيست ....دعاي اين همه شب زنده دار کافي نيست ... بگو که ما هم لياقتت داريم ... و اشتياق رسيدن به دولتت دارم ... تقديم به همه آناني که شب جمعه به سويش مي روند
+کاش مي شناختمت تا دل من هم مانند خوبها برايت تنگ مي شد...... کاش خوب مي بوييدمت تا شميم عطر تو تازگي مي داد بر جان رنجورم... کاش رفيقت بودم تا با تو به تمام خوبيها سفر کنم .... چه کنم که توانم کم و جسمم رنجور و قلبم سياه است اما بگذار در وقت جداييت فرياد بزنم ..... دوستت دارم رمضان... که تو ماه مهماني خداوند من هستي در روي زمين
+باز دلم آمده در پيچ و تاب...
انقلب ينقلب انقلاب...
همچو گياه لب آب روان...
اضطرب يضطرب اضطراب...
آتش عشق است که در اصل و فرع...التهب يلتهب التهاب
نور خداييست که در شرق و غرب
...انشعب ينشعب انشعاب
...آب حياتست که در جزء و کل
...انسحب ينسحب انسحاب
...شک که دل موهبت عشق را
...اتهب يتهب اتهاب
..............شعري از آيت الله حسن زاده در باب شب قدر براي سلامتيش تو دلتون صلوات
+از دستهاي خاليمان چه بر مي آيد جز نمايشش رو به آسمان آنجا كه عطايت انتها ندارد و آدميان فقر را به دوش مي كشند . سر به زير و در چشم اشك ،تو بزرگتر از آني كه دستانم را خالي به سويم برگرداني .
+مي زند پس لب او كاسه شير ... مي كند چشم اسارت به اسير ... چه اسيري كه همو قاتل اوست.... تو خدايي مگر اي دشممن دوست ... شبروان مست ولاي تو علي .... جان عالم به فداي تو علي ...خوش به حال شهريار كه با شعر به ملاقات مولا رفت
+هلا هلا به کجا مي رويد برگرديد... قدم نهيد به ميدا ن اگر نه نامرديد...
کجا رويد چنين سر شکسته و خاموش کجا رويد... چنين نيمه جان و نعش به دوش...
کجا رويد چنين خسته و عرق ريزان... کجا رويد چنين از رکاب اويزان
در اين مقابله با خشم هاي سنگ به دست.. .چه شد مگر که نماندستتان تفنگ به دست...
شعري از كاظم كاظمي